شرطبندی سربازان بعثی روی هدف قرار دادن اسرای ایرانی
شب سی و شصتمین سالگرد با روایتگری سعید اوحدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، جعفر زمردیان آزاده مسئول اجلاسیه شهدای غریب، مجتبی جعفری آزاده و همرزم برخی از شهدای غریب در اسارت برگزار شد.
یورنا- به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، پس از تلاوت قرآن کریم و پخش سرود ملی کشورمان، شب سی و شصتمین سالگرد با حضور 6 نفر از جوانان برگزارکننده این شب آغاز شد. تصاویر 12 شهید از شهرستان های غریب استان تهران و درود بر حاضران در تالار سوره.
داود الصالحی که طبق روال معمول مسئولیت اجرای این مراسم را بر عهده داشت به دو قاب عکس اشاره کرد که یکی مربوط به تاریخ مرداد 1403 و عزیمت زائرین به کربلا و دیگری به تاریخ مرداد 1369 است. و بازگشت اسرا به کربلا. میهن. همین جملات کافی بود تا حاضران در شب خاطره به ماهیت ماجرای غرابت اسرای شهید در عراق پی ببرند.
راوی اول مجتبی الجعفری نویسنده کتاب «جهنم تکریت» است که با خاطرات سرهنگ محمدرضا الششتری آغاز شده است.
الجعفری رفتار نیروهای عراقی در دوران اسارت را اینگونه بیان کرد: سرهنگ محمدرضا شوشتری وقتی از اسارت برگشت گفت ما حدود 50 افسر و درجه دار ایرانی هستیم و عراقی ها دست های ما را از پشت بسته اند ما را در بیابان گذاشتند تا اینکه یک کامیون آمد و ما را به پشت جبهه دشمن برد. . همان لحظه در دلم گفتم: ما هم اسیر می شویم، اشکالی ندارد ما را اینطور ببرند. هلیکوپتر در 150 متری زمین بود که ناگهان دیدم در بالگرد را باز کردند و دو سرباز ایرانی را به زمین انداختند و جنازه ها جلوی چشممان تکه تکه شد.
وی در بخشی دیگر از خاطرات خود یادآور می شود: سرهنگ جعفر رجبی در عملیات کربلای ششم شرکت کرد و تعریف می کرد که ما را اسیر کردند و به کاروان دستبند زدند و از ما خواستند که به محض رسیدن به کامیون از این راه برویم. به کامیون رسید حرکت کن، صدای تیراندازی به گوش رسید. هر وقت صدای تیراندازی می شنیدیم، می دیدم که یک نفر روی زمین افتاده است. کمی به اینجا و آنجا نگاه کردم و دیدم دو سرباز عراقی روی تپه ها نشسته بودند و با دستان بسته به اسرا تیراندازی می کردند.
مجتبی جعفری در دیگر خاطرات خود به اردوگاه 19 تکریت اشاره کرد و گفت: ما 400 اسیر مفقود بودیم و هیچ ارتباطی با خانواده نداشتیم. خلبان پرویز طلوعی بود که در اردوگاه دندان هایش را از دست داد. ما به نیروهای عراقی گفتیم که یک دندان سالم نمی تواند نان را بجود، چه رسد به طلوع که دندان ندارد روز آن شب، لایه زیرین کتانی تولویی را باز کردیم و نام 400 زندانی را روی روزنامه سفید نوشتیم و آنها را کنار گذاشتیم. روز بعد طلوعی به بیمارستان رفت و دکتر بیمارستان گفت نباید او را به کمپ برگردانند زیرا نیاز به آتل دارد. در آنجا نیروهای عراقی از تولوی می پرسند: آیا صلیب سرخ را دیده ای؟ تولو که اصلا نفهمید چی گفت سرش رو به تایید تکون داد. امری که نیروهای عراقی را بر آن داشت تا طلوعی را به بخشی از اسرا که اسامی آنها در صلیب سرخ ثبت شده است، منتقل کنند. کتانی در آنجا باز شد و اسامی 400 زندانی مفقود شده فاش شد. در میان بیمارانی که در بیمارستان بستری بودند، فردی از کمپ 5 تکریت بود که به زندانیان اعلام کرد که هرکس این 400 اسیر مفقود را می شناسد، نامه ای بنویسد و به آنها اطلاع دهد که این افراد نیز اسیر شده اند و بنابراین من و برادرم زنده ایم. توقیف شد.
الجعفری همچنین به شهید حسن هداوند میرزایی اشاره کرد که قبل از بازگشت به وطن زیر شکنجه نیروهای بعث عراق به شهادت رسید.
در ادامه عباسعلی رضایی مدیرکل بنیاد شهید استان تهران با بیان اینکه شهدا فراموش نمی شوند گفت: ما 5 برادر بودیم که به جنگ رفتیم و یکی از برادرانم در حالی که خواب بود توسط منافقین ترور شد. دو برادرم در یک شبانه روز به فاصله 20 دقیقه به شهادت رسیدند و پیکر یکی از آنها پس از 45 روز و پیکر دیگری پس از 11 سال به شهادت رسیدند. یادم هست وقتی جسد برادر 15 ساله ام برگشت مادرم گفت ترازو را به من بده و مدام این جمله را تکرار می کرد. وقتی ترازو را گرفتم مادرم استخوان های برادرم را یکی یکی در ترازو گذاشت و دو کیلو و 80 گرم بود. وقتی برادرم به جبهه جوانان اعزام شد، دانش آموز سال دوم دبیرستان بود و 76 کیلوگرم وزن داشت. مادر وقتی وزن را دید گفت: به خدا 76 کیلو فرستادم و دو کیلو برگشتم. از شما می خواهم که راه این شهدا را تاریک نکنید.
در ادامه این شب خاطره نمایشی از مادران باردار که فرزندان اسیرشان در عراق به شهادت رسیده اند و هر ساله به نیت زیارت سرور و سالار شهیدان (علیه السلام) و استشمام عطر و بوی معطر به پیاده روی اربعین می روند ارائه شد. عطر او بوی بچه های عجیب ایران.
محمد جواد زمراردیان دبیر اجلاسیه شهدای غریب در اسارت که سخنران این شب خاطره نیز بود گفت: روزی که کار را شروع کردیم فکر نمی کردیم به 1902 شهید برسیم. در آن زمان فقط یک برگه روزنامه کیهان روزها و شب های ما را به خود مشغول کرده بود که در آن نوشته شده بود 475 پرستو عشق به دیار خود بازگشته اند. بسیاری از ما نام دوستانمان را جستجو کردیم و فقط 475 نام و نام خانوادگی وجود داشت. با کمک موسسه پیام آزادگان و کمیسیون جستجوی مفقودین، تکههایی از روزنامهها و اسامی را به چهرههایی تبدیل کردهایم که بسیاری از ما تصاویر آن را در ذهن خود نگه میداریم.
وی ادامه داد: از یک هزار و 902 شهید 9 نفر عکس ندارند، زیرا 4 نفر از آنها فرزند خوانده بودند که در دفاع مقدس به جبهه رفتند و پس از اسارت در آنجا به شهادت رسیدند.
دبیر اجلاسیه شهدای غرابه تصریح کرد: در 98 سفری که انجام دادیم تعداد شهدا به 475 تا 777 شهید رسید. وقتی شهید بزرگواری از این موضوع مطلع شد، در جلسه ای که با حضور آزادگان در نهاد ریاست جمهوری برگزار شد، از این برنامه پرسید. وی پس از شنیدن توضیحات گفت: مراسمی برگزار کنید و یاد و خاطره شهدای خارجی در اسارت را گرامی بدارید و من سخنگوی این مراسم خواهم بود. پس از شنیدن این موضوع تشویق شدیم که ادامه دهیم و در عرض 4 سال 172 سفر انجام دادیم که 95 سفر دیگر باقی مانده است. بر اساس منشوری که سید آزادگان حاج آقا ابوترابی برای ما تعیین کرده است به کار خود ادامه می دهیم.
دبیر اجلاسیه شهدای خارجی در اسارت تصریح کرد: 15 ماه پیش تعداد شهدای خارجی اسارت در شهرستان های استان تهران سه نفر بود و اکنون به 12 نفر رسیده است.
وی در بخشی دیگر از سخنان خود به نوع شهادت شهدای غریب از شهرستان های استان تهران اشاره کرد و در سخنان خود علت فوت هر یک از شهدای اسیر را تشنگی، شکستگی جمجمه و جمجمه عنوان کرد. شکستگی دنده که توسط صلیب سرخ شهید اعلام شد
ترسیدم نمازم تمام شود
زمردیان در سالگرد اسارت توضیح داد: زبان ما مثل یک تکه چوب بود. 24 ساعت مجروحیت، سرما، گرسنگی و تشنگی ما را آشفته کرده بود. سپهبد ماهر عبدالرشید، فرمانده عراقی، در سر ستونی که به سمت اسرا می آمد، به جوانانی که برای ایفای نقش نزدیک می شدند رحم کرد، در مخزن آب را باز کرد و کمی آب به اسیران جوان داد. به اکبر قاسمی رسید و روبهروی او ایستاد و گفت: چیزی بپرس و گفت: کمی آب به من بده و دستهایم را باز کن. در نوجوانی 16 ساله این درخواست برایم کمی سنگین به نظر میرسید و در دلم میگفتم اکبر قاسمی در جوانی آب نخواستم و شروع به وضو گرفتن کردم قبله به نماز برخاست. و امروز پیکرش در امامزاد چذر به خاک سپرده شد.
وی در آخرین قسمت سخنان خود اعلام کرد: قرار است تا آبان ماه آینده به اتمام برسد و بتوانیم یادمان شهدای شهادت امام موسی کاظم (ع) را برپا کنیم. همچنین قرار است امروز عکس 12 شهید از شهرستان های استان تهران رونمایی شود که بر روی تمبرها چاپ و تقدیم خانواده های معظم شهدا می شود و آلبومی با این عکس ها برای رهبری ارسال می شود. . .
سعید اوحدی معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز با اشاره به اینکه در شب سی و شصتمین سالگرد 25 یادواره شهدای غریب برگزار شد، گفت: کیهان حکمت عجیبی دارد. حدود دو ماه پیش مدیرکل بنیاد شهید استان قزوین که خود فرزند شهید است تماس گرفت و گفت اولین مراسم شهید غریب در محل تولد شهید ابوترابی برگزار می شود. در کنار مزار شهدا نیز مراسم نورافشانی برگزار شد و انتظار نداشتیم 25 مراسم برگزار کنیم.
وی ادامه داد: حکمت الهی این است که این مراسم در شب جمعه برگزار شود که حلقه زوار به سمت کربلا می رود اما در چنین لحظاتی کاروانی در تاریخ حرکت کرد، کاروانی که تفاوتی با این حلقه مردمی نداشت. وی همچنین مشتاق زیارت کاروان سیدالشهدا (علیه السلام) به رهبری حضرت زینب (سلام الله علیها) و امام سجاد (علیه السلام) بود که سرهای شهدا را به آنجا می برد. کربلا برای دفن. شاید این حکمت الهی باشد که مراسم بزرگداشت بیست و پنجمین شهید خارجی همزمان با سالگرد چهلمین شهید برگزار شود.
اوحدی تاکید کرد: جشن های یادبود به این دلیل برگزار می شود که به دنبال مژده هایی از اخلاق، رفتار و روحیه بزرگان هستیم. حضور در چنین رویدادها و جشن هایی برای متحول شدن است.
وی نعمت انتخاب و آزادی را از نعمت های خداوند برشمرد و گفت: شهدا ارواح مطمئنی هستند که درست انتخاب کردند و به کمال رسیدند و ما نیز به دنبال این نوع انتخاب هستیم.
با اشک می ترسید
وی در روایت خاطره خود با اشاره به اینکه شهید مهدی حاج کرمی 15 ساله در سال 61 دستگیر شد، از شهر خمینی اصفهان به اسارت سپاه نجف درآمد و زیر ضرب و شتم بعثی ها وارد اردوگاه شد. رهبران، جایی که یک تیر به ران او اصابت کرد. پایش مجروح شده بود و بعد از مدتی متوجه شدیم که شنوایی خود را از دست داده است، به حدی که فقط می تواند صحبت کند و نمی شنود. نماینده صلیب سرخ وقتی مهدی حاج کرمی را دید گفت باید او را به درمانگاه ببرند، البته منظور از درمانگاه اتاقی است که با کمترین امکانات یکی از اعضای خانواده در آن باشد. قلم و کاغذ در اردوگاه ممنوع بود، اما چون مهدی حاج کرمی شنوایی نداشت از او خواستند قلم و کاغذ تهیه کند. از او آزمایش خون گرفتند و بعد از دو روز گفتند که باید به بیمارستان موصل منتقل شود و تحت عمل جراحی قرار گیرد. وقتی متوجه شدم نمایندگان صلیب سرخ چه می گویند، روی کاغذی به مهدی نوشتم که او را به بیمارستان می برند و سعی کردم او را تشویق کنم. او گفت: “من مشکلی برای مصرف آن ندارم.” نمایندگان صلیب سرخ کاغذی ارائه کردند و به زبان انگلیسی گفتند که قبل از اعزام مهدی حاج کرمی باید امضا کند زیرا عفونت وارد خون او و سایرین شده است. ممکن است عضو قطع شود. همین را برایش نوشتم، به محض خواندن متن، آرام آرام اشک از چشمانش سرازیر شد. نماینده صلیب سرخ که شاهد این صحنه بود گفت: به او چه گفتی که انگار ترسیدی؟ به حاج کرمی نوشتم: مهدی نترس تو رزمنده ای شجاعی. او در حالی که اشکهایش به آرامی میریخت، گفت: «به آنها بگو دارم امضا میکنم. بگو: «پروردگارا، دست و پایم را قطع کن، اما چشمانم را از من نگیر.» وقتی این جمله به نماینده صلیب سرخ ترجمه شد، او یخ زد: «از من بپرس، چرا اینقدر حساسی؟ ? چشم شما؟» سؤال کردم و حاج الکرمی پاسخ داد: «خمینی یک ماه قبل از بعثت من آنجا بود. کاش می شد یک بار امام را از نزدیک ببینم. میخواهم روز آزادی امامم را ببینم.»
وی ادامه داد: کدام مدرسه با این عظمت درس مقاومت می دهد؟ اگر از شهدا و اسرای خارجی صحبت می کنیم، می خواهیم این ارواح را عزاداری کنیم. مهدی حاج کرمی برگه صلیب سرخ را امضا کرد و به موصل منتقل شد. موقع خداحافظی چند قدمی راه می رفت و بعد برمی گشت و دستش را برای خداحافظی بلند می کرد، انگار می دانست اتفاقی می افتد. حاج کرمی را عمل کردند و بعد از دو هفته به کمپ برگشتند و بعد از مدتی به بیمارستان منتقل شدند، بعد صبح قبل از آزادباش دیدیم که یک تکه از پتو را جلوی بیمارستان بردند و آوردند پیکر پاک مهدی حاج کرمی در اوج غربت. در اردوگاه حتی اجازه دفن جسدش را ندادند. عزتی که امروز در جبهه مقاومت شاهد هستیم جای شکرگزاری است.
احدی در ادامه سخنان خود به مقاومت مردم فلسطین و غزه اشاره کرد و گفت: اتفاق بزرگی در شرف وقوع است. رژیم صهیونیستی حدود یک سال است که در باتلاق مقاومت مردم فلسطین و غزه گیر کرده است که این اتفاق به برکت شهدای دفاع مقدس و عظمت مردان مقاومت رخ داد. امروز عظمت خون پاک شهدا همه جا به ثمر نشسته است وگرنه میلیون ها نفر در آمریکا و انگلیس و استرالیا و فرانسه را کجا دیده اید که برای حمایت از مردم سرزمین اشغالی آمده اند؟ این چیزی جز تکریم و برکت خون شهدا نیست.
در پایان شب سی و شصتمین سالگرد از مهر شهدای بیگانه و مهر شهدای ادوار مختلف رونمایی شد و 12 شهید در اسارت اسیر شدند که شهیدان نوروزی علی قلی زاده، وحید علی نریمانی، محمد هستند. از علی اصغر، حسن هداوند میرزایی، مصطفی غلامعلی، یداله غلامی، سید جمال علی گوشقانی، محمدعلی قاسمی دولت سرا، طهماسب قدری، محسن سلیمانی خاص، موسی گل محمدی و اصغر رحمتوند تجلیل شد.
از نکات جالب این شب سالروز زیارت مسئولان پیناد شهید، امور ایثارگران و موسسه پیام آزادگان از مزار شهدای گمنام هنر انقلاب اسلامی بود. اهدای نمادین گل به روح مطهر شهدای خارجی در اسارت توسط کودکان و نوجوانان و نقاشی برای شهدای وطن از دیگر بخشهای جالب این مراسم بود.
انتهای پیام/
mizanonline به نقل از یورنا