نگاهی گذرا به جدال آیتالله کاشانی و مصدق در روزهای نخست مردادماه ۱۳۳۲
مسعود کوهستانی نویسنده کتاب مرداد خاموش معتقد است روایت وقایعی که منجر به کودتا شد، علیرغم تحلیل های فراوان، چندان از پشتوانه مستند بهره نمی برد: «این ماجرای عجیب مرداد 1332 است. با وجود صدها اثر نوشته شده در این باره، چهره واقعی خود را دارد «هنوز در پس حجاب اهداف سیاسی و غیرعلمی پنهان است».
یورنا – پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی. روایت کودتای 28 مرداد و سرنگونی حکومت ملی مصدق در سال 1332 مورد مطالعه و توجه بسیاری از محققان و اندیشمندان قرار گرفته است که هر یک از منظری خاص به این پدیده می نگریستند. در سلسله خاطرات که شماره اول آن هم اکنون منتشر شده است، قصد داریم به این موضوع بپردازیم که با تکیه بر اسناد و منابع منحصر به فرد مرکز اسناد انقلاب اسلامی به موضوع کودتا پرداخته است. شکل گرفته و پیامدهای آن به این بهانه کتاب راهپیمایی خاموش اثر مسعود کوهستانی نژاد تاری که در سال 1388 توسط مرکز ضبط انقلاب اسلامی منتشر شده است را مرور می کنیم. یکی از ویژگی های این کتاب، علاقه مندی آن به وقایع 20 مرداد 1332 است که محور اصلی تحولاتی است که به کودتای 28 مرداد 1332 انجامید.
مسعود کوهستانی، نویسنده کتاب، معتقد است روایت وقایع منجر به کودتا، با وجود تحلیل های فراوان، چندان از پشتوانه مستند بهره نمی برد: «این تاریخ عجیب مرداد 1332 است که با وجود وجود. از میان صدها اثری که درباره آن نوشته شده است، چهره واقعی آن هنوز در پشت پرده انگیزه های سیاسی و غیرسیاسی پنهان است. [۱]عنوان این کتاب، «آگوست خاموش» نیز به نظر میرسد که نشان میدهد وقایع کلیدی پنهان و دیده نشده باقی میمانند. به گفته نویسنده این کتاب، «تلاشی برای روشن شدن حادثه ای است که در شب 20 مرداد 1332 در محله منار تهران رخ داد و مبنای کودتا شد زمینههای رویداد، شرح مفصل آن و در نهایت پیامدهای آن رویداد.»
نویسنده در ادامه به شرح ماجرای دهه اول مرداد 1332 می پردازد: «در یک سال آغاز در 9 تیر 1331 با حمایت آیت الله کاشانی، دولت قوام السلطنه سقوط کرد و مصدق به نخست وزیری معرفی شد. ” وی تا 9 تیر 1332 وزیر بود و با آغاز تظاهرات حامیان حکومت و توده های مطرود در قیام 9 تیر 1331، شکاف عمیقی بین دو جناح فعال در نهضت ملی رخ داد که در نهایت منجر به جدایی مصدق و کاشانی
مصدق شش روز پس از این تظاهرات در یک سخنرانی رادیویی از تصمیم شورای دولت برای برگزاری رفراندوم انحلال مجلس هفدهم خبر داد که آغازی بر رویارویی آشکار مصدق و کاشانی بود. وی در بخشی از سخنان خود گفت: مجلس در ماه های اخیر به هسته مرکزی و پایگاه اصلی مانع تراشی تبدیل شده است. نهضت ملی ایران و جهان را به این باور برسانید که هیچکس از این حرکت بزرگ تاریخی حمایت نمی کند.
ماجرا از این قرار بود که مصدق پس از استعفا در سال 1331 و بازگشت، با حمایت آیت الله کاشانی، از مجلس درخواست اختیارات قانونی کرد که ابتدا 6 ماه و سپس یک سال تمدید شد. مصدق در این دوره قوانینی مانند تامین اجتماعی را در شورای دولت تصویب کرد. یک سال بعد مجلس به ادامه اختیارات مصدق پاسخ مثبتی نداد و همین پاسخ منفی مبنای تصمیم گیری برای انحلال مجلس شد. فردای آن روز آیت الله الکاشانی در واکنش به سخنرانی مصدق در ۱۴ مرداد ۱۳۳۲ بیانیه ای منتشر کرد که در آن نوشت: «آقای دکتر مصدق به خوبی می داند که اگر آزادانه و طبیعی به آرای مردم برود 97 درصد مردم به او رای منفی خواهند داد، اما چون او تمام اختیارات کشور را در اختیار دارد، قانون تامین اجتماعی و حکومت نظامی دائمی مانند شمشیر زنی بر سر مردم صادر کرد و به گروهی از اراذل و اوباش و افراد چاقودار اجازه ورود داد. وی افزود: اگر ارتش به مخالفان خود حمله کند، همه پرسی برگزار می کند.
در همان روز 15 مرداد، مخالفان مصدق در منزل داماد آیت الله کاشانی جلسه ای تشکیل دادند و نتیجه این شد که باید در بیت آیت الله کاشانی در منطقه بامنار جلساتی تشکیل می شد که هر کدام چند نفر بودند. شب سخنرانی کرد درباره رفراندوم
در نهایت اولین جلسه در شب 17 مرداد برگزار شد و از همان شب اول پس از صحبت های آقای صادق بهداد و صفایی در مورد غیر قانونی بودن رفراندوم مصدق، اولین درگیری فیزیکی بین طرفداران مصدق و مخالفان وی و همه در گرفت. مجروح شدگان مخالفان مصدق بودند. پس از فرار هواداران مصدق، مأموران شهربانی که در نزدیکی منزل آیت الله کاشانی مستقر بودند، وارد منزل شده و مجروحان را به بیمارستان منتقل کردند.
درگیری در شب دوم گسترش یافت. این بار دو اتوبوس هواداران مصدق با نیزه و چوب به سمت منزل آیت الله کاشانی حرکت کردند و شعار «مصدق مظهر نیروی سوم است اما با وجود احتمال تصادف، افسران» را سر دادند وارد نشد تا اینکه گروه سوم به سرکردگی خلیل ملکی با همان اتوبوس قبلی وارد محله شده و چند مغازه را به آتش کشیدند و در این زمان ماموران دو گلوله به هوا شلیک کردند که با مجروح شدن چند نفر به درگیری خاتمه داد.
اما شب سوم خبری از حمله شمق به دست حکومت و ناسیونالیسم ایران نبود. آنچه در این شب بیشتر مورد توجه قرار گرفت حضور یک زن توده ای در ابتدای کوچه منار بود که به شرکت کنندگان فحاشی کرد. حضور این زن به قدری پر رنگ بود که الصفایی در سخنرانی خود از او به عنوان همسر پدر عشق یاد کرد. صبح روز بعد (19 مرداد 1332) با صدور فتوای منع شرکت در انتخابات توسط آیت الله کاشانی علیه رفراندوم و دکتر مصدق، مبارزه وارد مرحله جدیدی می شود. او در آگهی خود می نویسد:
وی افزود: در عین حال رفراندوم خلاف قانون اساسی و مصلحت میهن و ملت است و اثر قانونی ندارد و در خاتمه آنچه جدم حسین بن علی (رضوان الله علیه و آله و سلم) است. به هموطنانم هشدار میدهم: اگر از قیامت میترسند، آزادانه در دنیای من زندگی کنند، اگر نه، شما دین دارید و از روز قیامت نمیترسین، لااقل مرد خوبی باشید.
در همان شب 20 مردادماه در ابتدای سخنرانی آقای صفایی نماینده قزوین، درگیری شدیدی بین طرفداران مصدق که به بیت کاشانی اعزام شده بودند و حاضران در بیت آیت الله کاشانی قدیم در گرفت. . کشته شدن حدادزاده در این درگیری ابزاری تبلیغاتی برای حامیان مصدق فراهم می کند تا با استفاده از او به عنوان حامی مصدق، مخالفان رفراندوم را افرادی خشن و مبارز معرفی کنند. آیت الله کاشانی در پایان در جمع خبرنگاران اعلام کرد: به دلیل تشنه خون بودن دولت از مردم می خواهم از امشب به خانه من نیایند و برای جلوگیری از خونریزی به جلسات شبانه ادامه نمی دهم.
اکنون پس از گذشت 7 دهه از آن واقعه، تحقیقات آقای کوهستانی بر اساس اسناد و مدارک باقی مانده از آن واقعه، تصویری درست و دقیق را نشان می دهد که نشان می دهد حدادزاده از مجاهد مسلمین و از یاران کاشانی بوده که پس از 16 ضربه چاقو مجروح شده است. طرفداران مصدق با چاقو به آنها حمله کردند و مأموران نتوانستند از ورود آنها به خیابان بامنار جلوگیری کنند و در نهایت با پرتاب سنگ از بالای ساختمان به خانه کاشانی، ضربه محکمی به سرشان زدند. (آن شب یاران مصدق ابتدا طرفداران کاشانی را با چند نارنجک دستی از بالای ساختمان متفرق می کنند، سپس در آنجا مستقر می شوند و با سنگ به مردم داخل خانه حمله می کنند).
انتهای پیام/
mizanonline به نقل از یورنا