روایت تاریخی از نهادینه شدن خشونت جمعی در ساخت دولت و اقتدار سیاسی در خاورمیانه – یورنا

تبلیغات بنری


کتاب «سیاست خشونت توده‌ای در خاورمیانه» روایتی تاریخی از تبدیل خشونت توده‌ای به عنصر اساسی ساختار حکومت و قدرت سیاسی در خاورمیانه است که شالوده مادی آن اقتصاد سیاسی بود. غارت و غارت. و برای سه دوره تاریخی متوالی بر این قسمت از جهان حکومت کرد.

به گزارش «سرویس بین الملل یورنا».کتاب «سیاست خشونت جمعی در خاورمیانه» نوشته «لورا رابینسون» با ترجمه اصغر قهرمان پور توسط انتشارات شیروز منتشر شده است.

تاریخ پر از درس هایی است که در صورت نادیده گرفتن یا آموختن آن ها می تواند هزینه های جبران ناپذیری داشته باشد، به ویژه تاریخ خاورمیانه، منطقه ای که در آن زندگی می کنیم. در این میان، سالهای آخر زوال حکومت عثمانی برای همه ما درس و عبرت است. امپراطوری که حدود چهارصد سال حکومت کرد، اما در نهایت به سه دلیلی که نویسنده این کتاب ذکر کرده، فروپاشید. منطقه ای که این کتاب در درجه اول به آن توجه دارد، در مطالعات خاورمیانه به عنوان “مشریک” شناخته می شود، یعنی سرزمین های عرب زبان در شرق مصر و شمال شبه جزیره عربستان، که در اطراف بلد-شام یا بزرگتر متمرکز است. سوریه.

این کتاب روایتی تاریخی از تبدیل خشونت توده‌ای به عنصر اساسی ساختار سیاسی و حکومتی در خاورمیانه است که مبنای مادی آن اقتصاد سیاسی غارت و چپاول بود و به مدت سه سال بر این نقطه از جهان تسلط داشت. دوره های تاریخی متوالی دوره اول منطبق بر پایان عمر امپراتوری عثمانی و ظهور پدیده ای است که می توان آن را «کوچک شدن» جوامع متعدد ساکن در این منطقه و «مجاز شدن» جغرافیای حضور آنها نامید.

دوره دوم شاهد تلاش امپراتوری های بریتانیا و فرانسه برای تسلط بر شرق و منابع مادی آن به ویژه نفت، پول و قلمرو آن با استفاده از روش های قهری و اغلب خشونت آمیز برای ترویج و حمایت از یک گروه قومی و مذهبی بود. در برابر دیگران ظهور دولت های پسااستعماری آخرین مرحله از دوره ویرانگر خشونت جمعی است.

دولت‌هایی که تحت مداخله‌های خارجی مستمر و بی‌پایان با هدف حفظ منافع استعماری و کنترل پایدار بر ثروت خاورمیانه بودند، به سمت نهادینه کردن خشونت به‌عنوان روش اصلی حکومت گام برداشتند.

اولین دوره ای که نگارنده از آن یاد می کند، «کاهش» جوامع متعدد ساکن در این منطقه و «مجاز شدن» جغرافیای حضور آنها توسط دولت ها در آخرین روزهای حیات عثمانی است.

این بدان معناست که دولت همیشه مانند یک لویاتان جامعه را کنترل می کرد و سعی می کرد جامعه را به اطاعت از قوانین خود وادار کند. دولت سوار بر سر جامعه شد و خیلی چاقتر از جامعه شد. اما این چاقی با از دست دادن آن پایان یافت. مسلم است که وقتی رابطه حکومت و جامعه بر اساس محاسن و معایب باشد و هرکس خود را در اولویت قرار دهد و ارتباط و گفت و گوی بین الاذهانی بین این دو وجود نداشته باشد، نتیجه آن خشونت و فروپاشی خواهد بود.

در واقع در این گفت وگو و مشورت است که هر دو طرف نظرات خود را به چالش می کشند و به تدریج نظام سیاسی پالایش می شود و فضای دموکراتیک ایجاد می شود وگرنه اگر ارتباط جامعه و حکومت بر اساس مشورت و نظر وجود نداشته باشد. هیچ اتفاق مثبتی نخواهد افتاد

عثمانیزم تلاش کرد تا جوامع متکثر را در یک کشور اقلیت کند و تنها هویت عثمانی را بر آنها تحمیل کند و در واقع کثرت گرایی را نادیده گرفت. از سوی دیگر همه به تمرکزگرایی روی آوردند و همه اقلیت ها را در سرزمین جغرافیایی محدود کردند که برخلاف میل آنها بود. این عامل به نوبه خود منجر به سقوط دولت عثمانی شد. فروپاشی درگیری‌های ناسیونالیستی پس از جنگ سرد در بالکان، منطقه‌ای که توسط امپراتوری عثمانی اداره می‌شود، و ظهور بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه و شمال آفریقا نشان داده است که جهانی شدن لیبرال دموکراسی هنوز راه درازی در پیش دارد. بلوغ

تضاد و ستیزه جویی ایجاد شده توسط اشکال “تفاوت” – از جمله قومی، ملی، زبانی، مذهبی و فرهنگی – در دوران پس از جنگ سرد را نمی توان به راحتی نادیده گرفت. امروزه، سیاست جدیدی برای به رسمیت شناختن اشکال هویت جمعی در چهار گوشه جهان در حال ظهور است. این سیاست، سیاستی مبتنی بر هویت است که مسئله «تفاوت» در مرکز آن قرار دارد.

گزارشی تاریخی از نهادینه شدن خشونت جمعی در ساخت دولت و قدرت سیاسی در خاورمیانه

به عبارت دیگر، دولت عثمانی به جای گفت و گو و مشورت با هویت های مختلف (هویت های مذهبی، ملی، قومی و زبانی)، با اقلیت سازی سعی در ایجاد هویت کرد و همه را بدون در نظر گرفتن موضوع «تفاوت» در یک هویت قرار داد. در واقع به جای سیاست شمول، سیاست طرد و طرد را پیش گرفت; و اینجاست که مرزها وحشتناک و جذاب شدند.

کسانی که در امپراتوری عثمانی به عنوان خودی تعریف می شدند و کسانی که مقاومت می کردند غیرخودی شدند. همه باید یکسان باشند و شباهت به عنصر اصلی وحدت در دولت عثمانی تبدیل شد و این وحدت به نوبه خود شرط لازم برای قدرت جمعی شد. نویسنده این کتاب با اسنادی که زمینه ساز فروپاشی امپراتوری عثمانی شد، از این عوامل یاد کرده است.

دولت عثمانی اصلاحات را آغاز کرد و سیاست سازش را در پیش گرفت، اما دیگر دیر شده بود و اصلاحات دردی را دوا نکرد. ناشر تاریخ هم از گریه او می ترسید.

سرزمینی شدن هویت های قومی، ملی، مذهبی و زبانی، مرزهای خود را تا تفکر بی حد و حصر دولت عثمانی گسترش می داد، اما نتیجه برعکس شد و مرزها از بین رفت و امپراتوری کوچکتر شد. بی توجهی به «تفاوت» در زندگی دولتی آتشی را شعله ور کرد که همه جا را فرا گرفت

سرزمینی شدن هویت های قومی، ملی، مذهبی و زبانی دولت عثمانی تصور می کرد که مرزهای خود را تا بی نهایت گسترش می دهد، اما نتیجه برعکس شد و مرزها از بین رفت و امپراتوری کوچکتر شد. بی تفاوتی به «تفاوت» در زندگی دولتی آتشی را شعله ور ساخت که همه جا را فرا گرفت.

دوره دوم که نویسنده در کتاب به آن اشاره می کند، شاهد تلاش امپراتوری های بریتانیا و فرانسه برای تسلط بر شرق و دست اندازی به ثروت های مادی آن به ویژه ثروت های نفتی، مالی و سرزمینی آن با خشونت و اغلب خشونت است. راه های ترویج و حمایت از گروه های قومی و مذهبی بر دیگران.

اقدامات این امپراتوری ها به دولت های خاورمیانه کمک کرد تا خشونت را توجیه کنند و در واقع هیچ راهی برای نهادینه کردن آن برای حکومت ندیدند و نخبگان نیز خشونت را تمجید کردند. به عنوان مثال، فرانتس فانون در کتاب خود در سال 1963، متجاوز به زمین، خشونت را به عنوان نیرویی تحسین برانگیز توصیف می کند – اما نه برای قربانی، بلکه برای مجرم، که از طریق عمل و سبک خشونت می تواند «خود را از عقده حقارت رها کند». ناامیدی.” و اجازه دهید انفعال او آزاد شود، در واقع، فانون می خواست بگوید که توسل به خشونت یک تصمیم سیاسی و یک استراتژی از پیش طراحی شده است که توسط بازیگران خاص در زمان های خاص برای اهداف خاص استفاده می شود.

یک بار دیگر، این کتاب به بررسی چرایی، زمان و چگونگی تظاهرات سیاسی خشونت توده ای در خاورمیانه می پردازد. چه زمانی خشونت توده ای به یک جنبه تشکیل دهنده چشم انداز سیاسی منطقه تبدیل شد؟ چرا خشونت توده ای بر دیگر راهبردهای دولت سازی و تقویت قدرت سیاسی غلبه داشت و آیا در کشورهای مختلف مستقل منطقه شکل های مشابهی به خود می گیرد؟ دولت ها، ارتش ها و غیرنظامیان چگونه با خشونت توده ای به عنوان راهی قابل قبول و مشروع برای ادعای فضای سیاسی و حقوق ملی برخورد کرده اند؟ به عبارت دیگر: چگونه خشونت توده‌ای در خاورمیانه در قرن‌های 20 و 21 بدوی – شاید حتی بدوی – شد؟

در نهایت نویسنده به عامل سوم اشاره می کند; ظهور دولت های پسااستعماری آخرین مرحله از دوره های وحشتناک خشونت جمعی است.

دولت هایی که با هدف حفظ منافع استعماری و کنترل پایدار بر ثروت خاورمیانه تحت مداخله خارجی مداوم و بی پایان قرار داشتند، به سمت نهادینه کردن خشونت به عنوان روش اصلی حکومت گام برداشتند. چنین مداخلاتی مانع از توسعه دموکراسی در منطقه شد و به همین دلیل تحمیل مدل دموکراسی از بیرون تنها به خشونت منجر شد.

دولت‌هایی که تحت مداخله‌های خارجی مستمر و بی‌پایان با هدف حفظ منافع استعماری و کنترل پایدار بر ثروت خاورمیانه بودند، به سمت نهادینه کردن خشونت به‌عنوان روش اصلی حکومت گام برداشتند. چنین مداخلاتی مانع از توسعه دموکراسی در منطقه شد و از این رو تحمیل مدل دموکراسی از بیرون تنها به خشونت منجر شد.

البته سیاست بین الملل محل منافع ملی است و اتفاقاً به جای اینکه به فکر برقراری عدالت در جهان باشند، با قربانی کردن مردم خود و نادیده گرفتن «اختلافات» داخلی، این هدف را در دستور کار قرار می دهند. و به جای اینکه بخواهند دنیا را نجات دهند به فکر نجات مردم خود باشند و منافع ملی را در دستور کار سیاست خارجی قرار دهند.

در اینجا فضای کافی برای بحث در مورد اینکه آیا دولت عثمانی می توانست از این فروپاشی جلوگیری کند یا چه سیاست هایی می توانست برای جلوگیری از وقوع آن اتخاذ کند وجود ندارد، اما حداقل می توانیم اعتقاد به سیاست فراگیر و کرامت انسانی را تصدیق کنیم. قومیت و مذهب و زبان از یک سو و گنجاندن این سیاست در قانون اساسی و ایجاد روابط بین فردی دولت و جامعه می تواند هزینه های خشونت و میلیون ها تلفات انسانی را کاهش دهد. نباش

تبلیغات بنری

منبع : خبرگزاری tabnak

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *