خاطره یک فرمانده از رویارویی با اسرائیل – یورنا
به گزارش یورنا به نقل از یورنا، حزب الله لبنان این روزها در نبردی نابرابر در مرزهای جنوبی خود شجاعانه در حال نبرد با ارتش شدیدا مسلح صهیونیستی است که رویای اشغال جنوب لبنان را در سر می پروراند و اجازه تصرف هیچ مرزی را نداده است. ایجاد ثبات در آنها صهیونیست ها تسلیم نشدند و توانستند خسارات سنگینی به نیروهای پیاده رژیم صهیونیستی وارد کنند.
شکی نیست که بخش بزرگی از این موفقیتهای حزبالله لبنان مرهون تلاشها و جانفشانیهای رزمندگان این حزب است که علیرغم درگیر شدن در جنگ تحمیلی صدام و حامیانش، به جبهههای لبنان و سوریه شتافتند و حمایت کردند. برادران مذهبی آنها در طول چهار دهه. از آنجایی که
سردار شهید احمد غلامی او از آن دسته رزمندگانی است که در سال 1961 به جبهه لبنان اعزام شد و پس از عملیات بیت المقدس به همراه همرزمانش نقش شایسته ای در هدایت و کمک به رزمندگان سوری و لبنانی در نبرد با اسرائیلی ها داشت.
وی پس از پایان دوران دفاع مقدس در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان مستشار نظامی در سوریه و نبرد با تکفیری ها در همان جبهه به شهادت رسید. “از ری تا عصر” وی خاطرات و اقدامات رزمندگان ایرانی در اوایل دهه 60 در جبهه لبنان را که به بهانه نبرد این روزها بین حزب الله لبنان و ارتش رژیم صهیونیستی منتشر می شود، یادآور شد:
بلافاصله پس از عملیات بیت المقدس، اسرائیل به لبنان حمله کرد و در جاده بیروت به دمشق رسیدند. در روز دوم یا سوم پس از حمله اسرائیل به پادگان امام حسین (ع) رفتم و در آستانه انتقال و رفتن به یگان عملیات در سپاه تهران بودم از رفتن به لبنان پیش آمد و من یکی از افرادی بودم که به لبنان اعزام می شدم.
به فرودگاه مهرآباد رفتیم و سوار هواپیمای باری نظامی شدیم. رفتیم و در دمشق ماندیم. ما را به پادگانی در دمشق منتقل کردند که شبیه یک پادگان نبود. بچه ها اسمش را گذاشتند خانه مرغ، چون جای خیلی کثیفی بود و هیچ امکاناتی نداشت. چند روزی آنجا ماندیم و سپس به جای دیگری منتقل شدیم. اسرائیل به لبنان حمله کرده بود و به سمت سوریه حرکت می کرد. او همچنین با نیروهای سوری شرکت کرد و جنگ سختی را انجام داد.
و حالا از ایران به عنوان نیروی کمکی در شرایطی که در حال جنگ با عراق بودیم به آنجا رفتیم. ما را می برند و خراب می کنند. توهین بود ابتدا ما را به چادرها بردند. سپس چادرها را برداشتند و اتاقها را با بتن درست کردند. سقف آن نیز از ایرانیت بود. در و بدنه ای نبود. شب آنجا خیلی سرد بود. بچه ها در آنجا مریض شدند. سرما خوردند. سرماخوردگی بدی هم داشتم. حمام و جایی برای تمیز کردن وجود نداشت. هیچ وسیله ای برای گرم کردن آب وجود نداشت. در آن زمان بچه ها دیگ های روغن را خالی می کردند و آب را برای استحمام گرم می کردند.
متوسلیان از این وضعیت بسیار ناراحت بود. او برای گفتگو با مقامات سوری رفت. احمد در این مورد با برادر حافظ اسد، رفعت اسد، بحث کرد. تلاش او نتیجه داد و تصمیم گرفتند مکان ما را تغییر دهند. پس از مدت کوتاهی در آن پادگان، ما را به محل مخصوص انجمن پیشاهنگی خود بردند. اوضاع آنجا بهتر از قبل بود. از شهر دورتر بودیم و هوا بهتر بود. ما در منطقه ای بودیم که می توانستیم نیروهای خود را کنترل کنیم و این برای ما بسیار مهم بود.
نیروهایی که به آنجا آمدند بیشتر بچه های جنگ بودند. بسیج آنها بسیجی است که در جنگ حضور داشت. به تدریج تعداد پروازها به سوریه افزایش یافت و نیروهای بیشتری وارد شدند. ما یک شناسایی کلی از خطوط مرزی بین سوریه و اسرائیل انجام دادیم و سپس برای کسب اطلاعات بیشتر به قنیطره رفتیم.
نیروهایمان را آنجا تقسیم کردیم. من عملاً مسئول عملیات بودم و باید نیروها را می گرفتم و در لبنان و سوریه در کنار نیروهای سوری مستقر می کردم. ابتدا مانند عملیات خودمان، اطلاعات کودکان را گرفتیم و در چندین پایگاه پخش کردیم. در جاهای مختلف از داخل لبنان تا مرز سوریه، خطوطی را شناسایی کردیم که اهمیت بیشتری داشتند. یکی از این خطوط در جاده بیروت به دمشق بود. این جاده آشتوره نام داشت. ما در این جاها دفاع کردیم.
اسرائیل در داخل لبنان مستقر شد و به تدریج یک خط پیدا کرد. لبنان ارتش نداشت و توان مقابله با اسرائیل را نداشت. اسرائیلی ها از صور و صیدا به بیروت آمدند و از آنجا به بزرگراهی که به دره بقاع متصل می شود، می رفتند. در بیروت دو سه ارتفاع به نام جبل باروک وجود دارد که یکی از بلندترین ارتفاعات آن منطقه است. ارتش اسرائیل در آنجا مستقر بود. ما در کنار نیروهای سوری زیر نظر جبل باروک که در آنجا خط تشکیل شد و به عنوان نیروهای اطلاعات عملیاتی مستقر شدند، ایستادیم.
حدود 30 نفر را بیرون گذاشتیم تا بیایند و بروند شناسایی و کارهای شناسایی انجام دهند. ما همچنین تعدادی از نیروهای اطلاعات عملیات را در ساختمانی مجاور یکی از شاخه های رودخانه لیتانی در انتهای غربی بقاع در روستایی به نام غزه مستقر کردیم. نیروهای فلسطینی نیز حضور داشتند. ما یک طبقه ساختمان را کنترل می کردیم و طبقه دیگر فلسطینی ها بودند. ما همچنین یک خط در کنیترا ساختیم.
او عزیز الله رحیمی بود که اکنون مسئول رسانه کودک در کنیترا است. بعدها در اطلاعات و تیپ 110 خاتم با هم کار کردیم. در جبهه غزه ما آقای بیگی را مسئول نیروها قرار دادیم. در جبهه قنیطره، زیر ارتفاعات باروک، حسین شهبازی فرماندهی مردان اطلاعات را بر عهده داشت. رفتند و یک شناسایی کوتاه و مفید از خطوط اسرائیل انجام دادند و اطلاعات آنها را به دست آوردند. نقشه هایی که بعداً در مورد آنها صحبت کردیم را هم آماده کردیم.